پنج درس از هریپاتر برای دانشگاههای ما
رمان بلند و مجموعه هشت فیلم سینمایی هری پاتر قریب به ده سال محبوبترین داستان یک نسل از نوجوانان دنیا بوده است. هیچ وقت فرصت این را پیدا نکردم که رمان را مطالعه کنم اما فیلمهای سینمایی را چندین و چند بار دیدهام. پر است از دیالوگها و صحنههای بروز احساسات و عواطف و درسهایی از زندگی آن چه که فعلا با آن کار دارم، مدرسهی جادوگری هاگوارتز است. مدرسهای اسرارآمیز و بزرگ که اصلیترین لوکیشن و بستر داستان را تشکیل میدهد. همه آن چه که دربارهی این مدرسه وجود دارد قطعا در خلأ و به دور از سنت آموزشی بریتانیایی به ذهن درخشان رولینگ خطور نکرده است اما داستان مشهور هری پاتر کمک زیادی به فهم تأثیر ساختار آموزشی بر کارگزار دانشآموز میکند.
1- دانشگاه به مثابهی یک کشور: مدرسه هاگوارتز تنها یک ساختمان در کنار هزار ساختمان اداری دیگر نیست. هاگوارتز قلمرو دارد، در محدودهای بیرون از شهر و دارای حریم است، گلخانه دارد، بیمارستان دارد، زمین بازی و استادیوم دارد، صدها دانشآموز در حالی در این دانشگاه زندگی میکنند که آن را یگانه زیست بوم مستقل خود میدانند. این مدرسه یک واحد آموزشی حقیر در چنگ قدرتهای مسلط سیاسی نیست، هاگوارتز یک حکومت مستقل است. رؤسای آن در مقابل وزارت جادو توان عرضاندام دارند. اساتید آن بزرگترین جادوگران معاصر هستند و همهی داستان از شروع ولدمورت تا نابودی او در همین یگانه کانون تحولات رقم میخورد. هاگوارتز همهی دنیای دانشآموزانش است چون این مدرسه یک جزء عظیم از حکمرانی ساحران است. دانشگاه در ایران اما همیشه در حاشیه بوده است. ساختمانهایی فرسوده در شلوغی شهر، اساتید دهشغله که هیئت علمی هستند تا در ایام عوض شدن دولتها و بیکاری فصلی به دانشگاه پناه بیاورند، بوروکراسی خسته و یکدستساز در چنگ مصوبههای وزارت علوم، محیط سیاستزده و نهادی عمدتاً برای سرگرمکردن جوانان تا یک موقع شور جوانیشان مطالبه شغل و ازدواج و اصلاح نکند. دانشگاه ایرانی در کانون تحولات که هیچ در حاشیه تحولات هم نیست. صدها بار اگر قیمت ارز و سکه جابهجا شود، دهها سال اگر صنایع کشور با روشهای قرون وسطایی اداره شوند، فقر و فساد و بیتدبیری اگر از سر و کولمان هم بالا برود، دانشگاه جزیرهی ثبات در دل طوفان است. مطمئن باشید آب در دل کسی تکان نمیخورد. دانشگاه ایرانی برای جوان ایرانی یک مرحلهی پیشازندگی است نه خود زندگی. زندگی ایرانی را هر چه تشکیل بدهد دوران تحصیل قطعا از آن بیاهمیتهایش است.
2- در اندازهی دامبلدور: مدیر مدرسهی هاگوارتز آلبوس دامبلدور یک جادوگر چیرهدست و از بزرگترین جادوگران معاصر است. اساتید هیئت علمی به احترام و بانفوذ دامبلدور به دانشگاه دعوت میشوند. او سابقهی رهبری محفل مبارزه با ولدمورت را در کارنامهاش دارد و در تمام فیلم خط مقدم مبارزه را او تشکیل میدهد. دامبلدور خوشفکر است، صبور است و مانند دریا بزرگ است در بیرون مدرسه اقتدار دارد و در داخل محبوب است، دامبلدور هاگرید بیقاعده و خارج از ساختار را نگهبان بچهها میکند و به او مأموریتهای مهم میسپارد. اگر بچهای از سر جارویش افتاده باشد، این دامبلدور است که بالای تخت حاضر میشود تا بههوش بیاید و اگر حتی دراکو مالفویی بخواهد جانش را بستاند، همچنان پدرانه او را هدایت میکند. دامبلدور دلسوز دانشآموزان است، برای او کاری ندارد شر خیلی از بدقلقها را از دانشگاه بکند اما او معلم است، دیکتاتور نیست. عظمت شخصیت داملبدور را وقتی میفهمید که مدرسه برای چندمدتی در دستان وزارت جادو یا سوروس اسنیپ میافتد. دانشگاه برای آنگلوساکسونها مهم است که دامبلدورها را رئیسش میکنند، دانشگاه برای آنگلوساکسونها مهم است چون قدرتشان را از لولههای نفت نمیگیرند.
3- تالار اسرار : هاگوارتز یک قلعهی عظیم با راهروها و اتاقهای پیچیده و پر رمز و راز است. معماری این بنای عظیم در وسط دشتها و جنگل و رود است تا چندمرتبه حس بزرگ و مهم بودن را به ساکنانش منتقل کند. هاگوارتز را تودرتو و با تالارهای رمزآلود ساختهاند چون یک مدرسهی جادوگری است. این بنا مغایر آن چه که در کلاسهایش تدریس میشود نیست. این بنا زنده است، تالاری دارد که در صورت نیاز پدیدار میشود، محافظانی سنگی دارد که از بنا حراست میکنند و شگفتیهایی دارد که تنها و تنها مختص اوست. دانشگاههای آنگلوساکسونها قوطیکبریتهای مستطیلیشکل و مردهای نیستند که چهار تا صندلی و یک تخته داشته باشند، این دانشگاهها بناهایی پرشکوه هستند که از کتابخانه تا اتاقهای مباحثه و خوابگاهها و آزمایشگاهها و محیطهای ورزشی و فضای سبزشان همه و همه با تدبیر و مقتضای هدفی بنا شده است.
4- گریفندر؟ اسلیترین؟: کلاه سخنگو این موجود عجیب را سر دانشآموزان میگذارند تا بگوید که گریفندوری هستید یا اسلیترینی. فرقی نمیکند هر چه که باشید از همان ابتدا شما یک گروه دارید که با آنها زندگی میکنید، شعار و درفش دارید، انگیزه و هدف دارید، مفاخر و خاطرات دارید. جادوگرهای آیندهی هاگوارتز از همان ابتدا کار گروهی میکنند، اگر قرار است کوییدیچ بازی کنید از گروهتان تیم میدهید، اگر قرار است تنبیه شوید هم گروهی تنبیه میشوید و از سر میز غذا تا خوابگاه و سر کلاس می فهمید که شما جزئی از یک گروه هستید و سرنوشت و عملکردتان به آن گره خورده است. این آن چیزی است که اصلا این طرفها پیدا نمیکنید، دانشگاه ایرانی از اساس بر پایهی سازوکار "گلیم خودتو از آب بکش بیرون" ساخته شده است و عمدهی کارهای گروهی در دانشگاههای ایران بهنوعی جریان آلترناتیو است و جایی در مسیر اصلی ندارد.
5- نویل لانگباتم ابله: در هاگوارتز مهم نیست که مثل هرماینی گرنجر بچهدرسخون باشید یا مثل رونالد ویزلی سر به هوا، در هاگوارتز هر چه که باشید راهی برای مفید بودن پیدا میکنید. هاگوارتز همه را تحمل میکند و به همه فرصت میدهد تا رشد کنند از جرج و فردی تاجرمآب تا نویل لانگباتم ابله همه میتوانند قهرمان بشوند. یکی اسطوره کوییدیچ میشود، دیگری خورهی کتابهای گیاهان و معجونسازی، یکی تخصصش انفجار است و دیگری اژدها تربیت میکند. در هاگوارتز فقط باید انسان باشید تا جایتان را پیدا کنید. در هاگوارتز همه بزرگ میشوند چون هاگوارتز مدرسه است و کار مدرسه تعلیم و تربیت است و چه تربیتی بزرگتر از هدایت دانشآموزان به جایی که به آن تعلق دارند؟
- شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۰ ب.ظ