اجتماعی‌نویس

وبلاگ شخصی محمدحسین مرادی

اجتماعی‌نویس

وبلاگ شخصی محمدحسین مرادی

مرزگذاری‌ و هویت، کارکردها و کژکارکردها

پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۲۸ ب.ظ
مرزگذاری‌ و هویت، کارکردها و کژکارکردها

از ابتدای تشکیل نخستین جوامع بشری، انگیزه‌های متفاوت و مختلفی باعث می‌شود تا انسان‍‌ها به‌دنبال برتری‌جویی و پیش افتادن از یکدیگر باشند، انگیزه‌هایی که گاه با عنوان حس کمال‌طلبی یک فضیلت قلمداد شده و گاه ذیل عنوان طبع ناآرام و سودجوی بشر تقبیح شده‌اند. فارغ از این‌که کدام انگیزه، انسان را به‌سوی قدرت‌طلبی و برتری‌جویی سوق می‌دهد، جامعه نقش پررنگی در ایجاد، حفظ و توسعه‌ی قدرت ایفا کرده است. حتی اگر قائل به این نباشیم که این میل به قدرت‌طلبی بود که انسان‌ها را اجتماعی کرد و آن‌ها را پیش راند تا خود را در قالب یک گروه تعریف کنند، منکر این نیز نخواهیم بود که بعد از این که خود را در قالب یک جمع منسجم و گروه دیدند به قدرت و توانمندی مضاعفی که حاصل‌جمع کار فردی افراد بود پی بردند و به‌تبع آن دریافتند که می‌توانند حس برتری‌جویی خود را این بار در محدوده‌ی وسیع‌تری از تعریف من و دیگری ارضا کنند.

به‌عبارت دیگر انسانی که تا پیش از این می‌کوشید سیل فضایل را متعلق به خویشتن خویش به‌عنوان موجودیتی واحد روانه کند و در این مسیر هرگونه کمک و همکاری با دیگران را نقض‌غرض قلمداد می‌کرد، دریافت که می‌تواند با قدری از خودگذشتگی، تسامح و نرمی‌نشان دادن به حد بیشتری از قدرت دست پیدا کند که در حالت فردی نمی‌توانست. البته نمی‌خواهیم ندانسته از مطلوبیتی که اثرات آن قدرت بر تأمین نیازهای افراد می‌گذاشت غافل شویم. بدون شک انسان در جستجو برای پاسخ به نیازهایش، دریافته است که همکاری طریق بهتر و کارآمدتری برای رفع نیاز است.

تعیین این‌که کدام یک از موارد پاسخ به نیازها یا حس روانی برتری‌جویی انسان را به همکاری و همراهی کشانده است، مسئله‌ای مهم و قابل بررسی است اما هیچ یک از این دو، ناقض این گزاره‌ی کلی نخواهند بود که انسان در جستجوی قدرت است و به‌درستی دریافته است که این قدرت را در کار جمعی به‌دست آورد.

در این میان گروه‌ها متفاوت و مختلف هستند، آرمان‌ها و اهداف مجزا، متباین یا متناقض دارند و از روش‌های مختلفی برای رسیدن به اهدافشان بهره می‌برند و در شدت و ضعف نیز یکی نیستند. برخی گروه‌ها سازماندهی قوی‌تری دارند و برخی عرفی‌تر هستند و عوامل زیادی دخیل هستند تا یک گروه در رسیدن به اهدافش قدرتمند تلقی شود به این معنا که همکاری و هماهنگی بیشتری از اعضایش را به خود جلب کند و گروه دیگری ضعیف نام بگیرد چون در جلب مشارکت اعضایش برای تحقق اهداف خود ناکام مانده است.

بنابراین گروه‌های مختلف می‌کوشند برای تعمیق قدرت خود، افراد را به‌عنوان عضو و عنصر کوشا برای هدف گروه به‌مشارکت بگیرند و البته به هر میزان تعداد اعضایی که با یکدیگر همکاری می‌کنند بیشتر و انگیزه‌ی آن‌ها برای دستیابی به هدف گروه بالاتر باشد، آن گروه در دستیابی به هدف خویش موفق‌تر است.

گروه‌ها باید بتوانند اثبات کنند که به چه دلایل مشخصی افراد را گرد هم آورده‌اند و متصدی و مأمور به انجام کدامین هدف می‌باشند و البته بایستی نشان بدهند که در جهت تحقق این هدف، مطلوب‌ترین گزینه‌ی پیش‌رو در رقابت با سایر گروه‌ها هستند و به‌تعبیر دیگر باید یک هویت را برای گروه خود تعریف کنند. هویت یک گروه فراتر از این‌که شکل‌دهنده‌ی یک گروه و عنصر مقوم آن از پراکندگی‌های خارج از گروه است، هدف دیگری نیز دارد و آن عنصر روحیه‌بخشی و انگیزشی است که اعضای گروه را یکدل و همراه خواهد کرد. اعضای گروه حول یک هویت مشخص است که به کنشگر بدل می‌شوند و معنی می‌یابند.

در این میان نقش مرزگذاری‌ها برای تثبیت حدود یک گروه روشن خواهد شد. گروه‌ها می‌کوشند با بیان تفاوت‌های خود از سایر گروه‌ها چه در حوزه‌ی انتخاب هدف و چه در حوزه‌ی روشی که برای رسیدن به هدف خود پیش می‌گیرند بپردازند و اختلاف نظرات و دیدگاه‌های خود را نسبت به مسائل پیرامونی هدف ابراز کنند. همین مرزگذاری‌ها خواهند بود که هویت یک گروه را مشخص می‌کنند و به‌طور کلی شناخت یک گروه بدون مرزگذاری با سایر گروه‌ها میسر نخواهد بود.

در سایه‌ی همین مرزگذاری است که اعضا درمی‌یابند برای چه می‌کوشند و کدام عمل و رفتار می‌تواند هدف گروه آن‌ها را معین کند تا این‌که تأمین‌کننده‌ی هدف گروه دیگری باشد. و اضافه‌بر آن این مرزگذاری روشن است که تعاریف روشن ارائه می‌دهد و شاخص دقیقی را برای ارزیابی تعیین می‌کند.

 بنابراین انتظار می‌رود که گرو‌ه‌هایی با مرزبندی‌های روشن‌تر و مرزگذاری‌های بیشتر، گروه‌های موفق‌تری باشند. اما الزاما این‌گونه نیست. مرزگذاری‌ها با همه‌ی کارکردهای مثبتی که دارند وقتی دقیق‌تر و جزئی‌تر می‌شوند دایره‌ی کمتری از افراد را دربرمی‌گیرند. به‌عبارت دیگر افراد وقتی با خطوط جزئی‌تر و دقیق‌تری مواجه می‌شوند از وجوه اشتراک کمتری برخوردار خواهند بود. برای مثال گروهی را در نظر بگیرید که در حوزه‌ی محیط‌زیست فعالیت دارد، افراد زیادی هستند که نسبت به این مسئله حساسند و می‌کوشند تا محیط‌زیست بهتری را برای خود و سایرین فراهم کنند اما اگر گروه مذکور اعلام کند که برای نیل به هدف پاکی محیط‌زیست دست بردن به اسلحه و کشتن کارخانه‌داری که پسماندهای سمی کارخانه‌اش را به آب رودخانه می‌ریزد ضروری است دیگر تعداد معدودی حاضر خواهند شد که به همکاری با این گروه ادامه دهند.

البته در همین مثال هم شاهد هستیم که همان تعداد معدودی که حاضر به اقدام مسلحانه می‌شوند افراد مصمم‌تر و با انگیزه‌تری نسبت‌به سایرین هستند، افرادی که احتمالا از تظاهرات‌هایی سالی یک مرتبه در مقابل سازمان محیط‌زیست، انتشار نشریه برای هشدار نسبت به آلودگی آب رودخانه و مذاکره با مسئولین کارخانه برای روش‌های معقول‌تر دفع پسماند خسته شده‌اند، افرادی که تمامی این راه‌ها را رفته‌اند و ضمانت اجرایی محکم‌تری را برای نیل به هدف گروه خواستار هستند.

بنابراین گروه‌ها همواره بر روی دیواری از مرزگذاری خود با سایرین راه می‌روند که از یک سو هویت خود را مقهور و مذاب در هویت بسیاری از گروه‌های دیگر نبینند و از سوی دیگر بتوانند ذیل همین هویت محدود و مشخص افراد بیشتری را با اختلاف‌نظر و تفاوت‌های نظری گرد آورند. اما آیا می‌توان پاسخ مشخصی به این سؤال داد که آیا مرزگذاری‌ها به قدرتمندتر شدن گروه‌ها کمک می‌کند یا آن را به مخاطره می‌اندازد؟

پاسخ به این سؤال متوقف بر پژوهش‌های نظری عمیق‌تری است اما می‌توانیم این نکته را بگوییم که مرزگذاری‌ها، اعضای پایین طیف یک گروه را که بنا بر مشترکات کلی‌تری با گروه همکاری می‌کنند و البته به همان میزان در اراده‌ خود برای پیشبرد اهداف گروه سست‌تر هستند را حذف می‌کند و اعضای خالص‌تر و باانگیزه‌تری باقی می‌گذارد و از این معبر گروه را از وضعیت رخوت و یک خواست کلی به سوی رادیکالیسم و اهداف عینی سوق می‌دهد و لذا یک گروه را از منظر ساخت درونی مستحکم‌تر می‌کند اما به همین میزان باعث می‌شود تا از ظرفیت‌های اعضای طیف پایین محروم شود.

هم‌چنین تعیین یک هدف محدود که افراد کمی بتوانند با آن همزادپنداری کرده و خود را با آن وفق دهند، یک گروه را در مقابل خیل جمعیتی قرار می‌دهد که فاصله‌ای را بین خود و گروه احساس می‌کنند و چون جز این نیست که اهداف یک گروه در بستر اجتماع و از حاصل کناکنش‌های اجتماعی محقق می‌شوند به‌نفع یک گروه نخواهد بود که دیوار بزرگی بین خود و غالب اجتماع کشیده و هویتش را قدری محدود تعریف کند که توان و ظرفیت تعامل و گفتگو را بین خود و دیگران از بین ببرد.

در نهایت آن‌چه که می‌تواند مرزگذاری را از کارکرد به کژکارکرد و بالعکس تبدیل کند اگر با اعداد و ارقام کمی به نمایش درآید، این ظرفیت را دارد که در نظریه بازی‌ها مورد بررسی قرار گرفته و با آرایش بهتری به مخاطبانش نشان دهد که نقطه تعادل مرزگذاری‌های منتهی به تقویت یک گروه در کجا قرار می‌گیرد. 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۲۸ ب.ظ
  • محمد حسین مرادی

برای این مطلب نظر یا یادداشتی بگذارید  (۰)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی